شوریده

هرچی که بشه

شوریده

هرچی که بشه

می گم من از دل تنگم

 من و تو حرف هم و نمی فهمیم. هرچی بیشتر سعی کنیم بدتره، خودمون بیشتر اذیت

 می شیم، بقیه رو بیشتر اذیت می کنیم. اگه سری های قبل تقصیر من بود،این سری خوشحالم که اصلا هیچ تقصیری نداشتم... اصلا نمی خواستم اینجا برات چیزی بنویسم جز شعرهایی که همه شون از تو قلبم می آن بیرون... اما حالا برات می نویسم اما نه همشو !!
تو این سه سال اینقدر که رنگ عوض کردی، نتونستم بشناسمت... هر روز یه رنگ بودی...

چه قده ساده بودم 

تو این همه تورو نشناخته بودم

...

چقد دیوونه بودم

حتی وقتی دستتو خونده بودم

بازم به تو من چیزی نگفتم که قلبت نشکنه

...

اما دیگه نمی تونم... حداقل حالا حالا ها نمی تونم... انقدر که حرفا و کاراتو واقعا بتونم فراموش کنم..

نمی دونم چقدر طول می کشه.... نمی دونم

اما می دونم تا اون موقع دلم نمی خواد تو چشات نگاه کنم !!

 

رفتم  مرا ببخش  و مگو او وفا نداشت
راهی  بجز گریز برایم  نمانده بود

این  عشق   آتشین  پر از درد  بی امید
در  وادی  گناه  و جنونم  کشانده  بود

رفتم  که  داغ  بوسه  پر حسرت ترا
 با اشکهای  دیده  ز لب   شستشو  دهم

رفتم  که نا تمام   بمانم  در این سرود
رفتم که با نگفته  بخود آبرو دهم

 رفتم ‚ مگو ‚ مگو  که  چرا رفت ‚  ننگ  بود
عشق  من و نیاز  تو  و سوز و ساز ما

از پرده خموشی  و ظلمت   چو نور  صبح
بیرون  فتاده بود     یکباره  راز ما

رفتم که گم شوم چو یکی قطره  اشک گرم
در لابلای  دامن  شبرنگ زندگی

رفتم  که در سیاهی  یک  گور بی نشان
فارغ  شوم  کشمکش  و جنگ  زندگی

من از دو چشم  روشن  و گریان  گریختم
از خنده های  وحشی  طوفان گریختم

 از  بستر   وصال   به آغوش  سر  هجر
آزرده  از ملامت  وجدان  گریختم

ای سینه  در حرارت سوزان   خود  بسوز
دیگر  سراغ   شعله آتش  زمن مگیر

می خواستم که  شعله  شوم  سرکشی  کنم
مرغی  شدم  به کنج   قفس  بسته و اسیر

روحی  مشوشم که شبی  بی خبر  ز خویش
در دامن  سکوت  بتلخی گریستم

( این شعرو از http://ddn.blogsky.com/ کش رفتم...! )

نظرات 3 + ارسال نظر
مرجان چهارشنبه 23 فروردین 1385 ساعت 07:41 ب.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

این جور رفتنش منو یاد اسکارلت میندازه که رت باتلر ولش کرد و رفت . این نوع رفتن چقدر غم انگیزه . خدا هیچ عاشق و معشوقی رو گرفتار این عذاب نکنه .
شعرت قشنگ بود . ولی غم انگیز
راستی مرسی که لینک منو در وبلاگت قرار دادی
بای بای

هدیه پنج‌شنبه 24 فروردین 1385 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.thinkandheart.blogsky.com/

آمد اما بی صدا خندید و رفت ...

لحظه ای در کلبه ام تابید و رفت ...

آمد از خاک زمین اما چه زود ...

دامن از خاک زمین برچید و رفت ...

دیده از چشمان من پنهان نمود ...

از نگاهم رازها فهمید و رفت ...

گفتم اینجا روزنی از عشق نیست ...

پیکرش از حرف من لرزید و رفت ...

گفتم از چشمت بیفشان قطره ای ...

ناگهان چون چشمه ای جوشید و رفت...

گفتمش من را مبر از خاطرت ...

خاطراتش را به من بخشید و رفت....

سلام شیدا جان امیدوارم هیچگاه غم نبینی امیدوار باش عزیزم به منم سر بزن

ونوس پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.eshghe-iroonii.blogfa.com

سلام شیدا جان.
نمیدونم چه طورشد وبلاگتو پیدا کردم. اونم درست زمانی که خیلی غمگینم. اونی که مدام می گه دوستم داره من و تو دنیایی از شک و دودلی غرق می کنه جوری که باور می کنم بین اون حرفای عاشقونه و اون عملی که عشقشو ثابت میکنه فرسنگ ها فاصله است. نمی دونم ایراد از احساس کودکانه ماست یا مریخی بودن اونا که نمیتونن ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد