اون روزا
نمی دونم امروز چندمین روزیه که دلم حسابی گرفته،
کنار پنجره ی اتاقم می شینم و به دور دورا زل می زنم....
روزایی که یادم نیست کی بود اما می دونم خیلی ازشون گذشته...
آره خیلی از اون روزایی که می گفتی دیوونه ام شدی گذشته
از اون روزایی که تو رو نداشتم و یه عالمه دوستت داشتم...
روزای قشنگ بود یادته؟
اما حالا چی؟!
هیچی جز یه مشت خاطره ی غبار گرفته....
می خوام تا ابد تنها باشم...
کوچه ی ما آخرش بن بسته
تا بعد
کاش دنیا ارزش انسانها را بیشتر درک می کرد...گلایه نمی کنم اما خیلی تاریکم...آریانا
همیشه نوری هست که تاریکی و از بین ببره....
بگردی پیداش می کنی
مرسی که به من سر زدی... بازم بیا و سکوت تنهایی من و بشکن...
وبلاگ جالبی داری...
موفق باشی
تا بعد
سلام مرسی از اینکه به وبلاگه من سر زدی بازم از این کارا بکن و منو از تنهایی در بیار ...در ضمن وبلاگت خیلی قشنگه