مروز هوا بارونی بود... یعنی راستش دلم می خواست بارون می بارید. مامان می گه وقتی هوا بارونیه دلش می گیره...راستی چرا وقتی دل آدما می گیره بارون نمی آد؟!!
بابا دیگه دوستم نداره، یعنی داره اما نه مثل اون موقع ها....دیگه باورم نداره، یعنی داره اما نه مثل اون موقع ها....
ای بابا چقدر دلم گرفته.....امسال هم داره تموم می شه مثل پارسال، مثل بیست سالی که هی تموم شد و دوباره شروع شد. چه مسخره... یا تموم شو و دیگه شروع نشو، یا اصلا تموم نشو..
خدایا واقعا تو از دل آدما خبر داری؟ پس چرا.... چرا همه چیزو درست نمی کنی؟ یعنی واقعا همه چیز داره درست پیش میره؟
بینم اصلا من کیم؟ کجام؟ دارم کجا می رم؟ نکنه یه دفعه خسته بشم؟! نکنه یه دفعه جا بزنم...
وای خدا من.....دل شیدا کوچولوت گرفته حسابی ، .....خیلی دلش تنگ شده.. خیلی پریشونه....واقعا گیج شده ... به قول خودش اصلا همچین حالم بدهههههههههههه که نگو....
پس چرا کمکش نمی کنی؟
نمیدونم چی بنویسم.انقد دلم گرفته که حد نداره.شیدا تنهام؛خسته ام!اگه بگم از دست همه چیز و همه کس دروغ نگفتم.تا حالا شده حس کنی که دیگه نمیتونی ادامه بدی؟؟؟
کاش می شد رفت یه جایی که آدماش خیلی مهربونترن.خیلی داره از اون روزایی که حس میکردم خوشبختم میگذره.چقد احمق بودم!!!دیگه اشکام امان نمیده.نوشتم که فکر نکنی دلت تنهاس.دوروبرت یه عالمه دل بارونی دیگه هست.خوب نگاه کن!!!
ییییییی